انتظارفرج جمعه 26 فروردين 1390برچسب:, :: 17:21 :: نويسنده : احمدسلیمانی فر
در اوراق تاریخ
در منابع شیعه و سنی در زمینه شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام مطالبی اعم از تاریخی و روایی ذکر شده است که در این مطلب اجمالا به آن میپردازیم. سلیم بن قیس میگوید: از ابنعباس شنیدم كه میگفت: چون بیماری حضرت فاطمه علیهاالسلام شدید شد، علیعلیه السلام را طلبید و فرمود: "وصیت میكنم تو را كه بعد از من با امامه دختر خواهر من زینب ازدواج کنی و تابوت مرا چنانچه ملائكه برای من وصف كردند، بسازی، و نگذاری احدی از دشمنان خدا در[تشییعٍ] جنازه من حاضر شوند. پس همان روز فاطمه علیهاالسلام از دنیا رحلت كرد. از صدای گریه، مدینه به لرزه در آمد و مردم را دهشتی روی داد مانند روز وفات حضرت رسالت صلی الله علیه و آله و سلم." پس ابوبكر و عمر به تعزیه حضرت علی علیه السلام آمدند و گفتند: تا ما حاضر نشویم بر دختر رسول خدا نماز نگزار. چون شب رسید، حضرت علی علیه السلام، عباس و فضل پسر او و مقداد و سلمان و ابوذر و عمّار را طلبید و بر جنازه حضرت فاطمه علیهاالسلام نماز گزارد و او را دفن نمود. چون صبح شد، مقداد به ابوبكر و عمر گفت: ما دیشب فاطمه را دفن كردیم. عمر به ابوبكر گفت: نگفتیم چنین خواهند كرد؟ عباس گفت: فاطمه خود چنین وصیت كرده بود كه شما بر او نماز نخوانید.
ادامه مطلب ... پنج شنبه 25 فروردين 1390برچسب:, :: 18:16 :: نويسنده : احمدسلیمانی فر
سالهاست منتظریم تا که بازآیی سالهاست دروغ گفتیم که ما منتظریم دیگر نه دل به دنیا، نه به فردی بستیم
کاش از دلبر نشانی داشتیم / بر سر کویش مکانی داشتیم
پنج شنبه 25 فروردين 1390برچسب:, :: 18:15 :: نويسنده : احمدسلیمانی فر
اباصالح! بيا درمانده ام من! علّامه مجلسي ميفرمايد: مرد شريف و صالحي را ميشناسم به نام اميراسحاق استرآبادي. او چهل بار با پاي پياده به حج مشرّف شده است و در ميان مردم مشهور است كه طيّالارض دارد. او يك سال به اصفهان آمد؛ من حضوراً با او ملاقات كردم تا حقيقت موضوع را از او جويا شوم. او گفت: يك سال با كارواني به طرف مكّه به راه افتادم. حدود هفت يا نُه منزل بيشتر به مكه نمانده بود كه براي انجام كاري تعلّل كرده، از قافله عقب افتادم. وقتي به خود آمدم، ديدم كاروان حركت كرده و هيچ اثري از آن ديده نميشد. راه را گم كردم؛ حيران و سرگردان وامانده بودم. از طرفي تشنگي آن چنان بر من غالب شد كه از زندگي نااميد شده، آمادهي مرگ بودم. [ ناگهان به ياد منجي بشريّت امام زمان (عج) افتادم و ] فرياد زدم: يا صالح! يا ابا صالح! راه را به من نشاه بده! خدا تو را رحمت كند! در همين حال، از دور شبحي به نظرم رسيد؛ به او خيره شدم و با كمال ناباوري ديدم كه آن مسير طولاني را در يك چشم به هم زدن، پيمود و در كنارم ايستاد. جواني بود گندمگون و زيبا با لباسي پاكيزه كه به نظر ميآمد از اشراف باشد. بر شتري سوار بود و مشك آبي با خود داشت. سلام كردم. او نيز پاسخ مرا به نيكي ادا نمود. فرمود: تشنهاي؟ گفتم: آري، اگر امكان دارد كمي آب از آن مشك مرحمت بفرماييد! او مشك آب را به من داد و من آب نوشيدم. آنگاه فرمود: ميخواهي به قافله برسي؟ گفتم: آري. او نيز مرا بر ترك شتر خويش سوار نمود و به طرف مكّه به راه افتاد. من عادت داشتم كه هر روز دعاي « حرز يماني » را قراعت كنم. مشغول قراعت دعا شدم. در حين دعا گاهي به طرف من برميگشت و ميفرمود: اين طور بخوان! چيزي نگذشت كه به من فرمود: اينجا را ميشناسي؟ نگاه كردم، ديدم در حومهي شهر مكّه هستم. گفتم: آري ميشناسم. فرمود: پس پياده شو! من پياده شدم، برگشتم او را ببينم، ناگاه از نظرم ناپديد شد. متوجّه شدم كه او قائم آلمحمد (عج) است. از گذشتهي خود پشيمان شدم و از اين كه او را نشناختم و از او جدا شده بودم، بسيار متأسف و ناراحت بودم. پس از هفت روز كاروان ما به مكّه رسيد، وقتي مرا ديدند، تعجّب نمودند؛ زيرا يقين كرده بودند كه من جان سالم به در نخواهم برد. به همين خاطر بين مردم مشهور شد كه من طيّالارض دارم. منبع: كتاب داستانهايي از امام زمان (ع)
پنج شنبه 25 فروردين 1390برچسب:, :: 18:6 :: نويسنده : احمدسلیمانی فر
حضرت حجة ( عج ) قطعاً حضور جسمي دارند ولي چنان كه قرآن كريم نسبت به پيامبر اكرم فرمودند: (و اذا قرأت القرآن و جعلنا بينك و بين الذين لايؤمنون بالآخره حجاباً مستوراً )" زماني كه قرآن قرأئت مي نمايي ما در ميان تو و كساني كه ايمان به آخرت ندارند پرده اي پوشيده و پنهاني قرار مي دهيم ". {قرآن کریم،بني اسرائيل ، آيه 45 .} . يعني وجود مبارك رسول ( ص ) حضور داشتند ولي ديگران حضرت را نمي ديدند پس اين اصل كه كسي باشد ولي به امر حق از انظار پنهان باشد امري ممكن بوده و واقع نيز شده است و در صورت ديگر آن همان است كه در روايات بيان شده است كه حضرت حجة اروحناه فداه در ايام حج حاضر مي شوند مردم ايشان را مي بيند ولي نمي شناسند .{اصل روایت: وسائل الشیعه، ج13، ص272 .} پس به هر دو صورت حضرت حجة ( عج ) حضور جسمي دارند منتهي يك بار اصلاً ديده نمي شوند يكبار هم ديده مي شوند ولي شناخته نمي شوند .
پنج شنبه 25 فروردين 1390برچسب:, :: 18:2 :: نويسنده : احمدسلیمانی فر
چقدر خوبه بجاي ادعاي دوستي ٬
رسم دوستي را ياد بگيريم برخی از اوصاف امام عصر (ع) در اينجا به ذكر پارهاى عناوين و صفات كه در ضمن زيارتهاى مختلفه و ادعيه مربوط به حضرت مهدى (عليه السلام) مورد تصريح قرار گرفته است اشاره داريم، با اين اميد كه دقّت و تأمّلى در آنها، ما را با شئونات مختلفه آن بزرگوار آشنا ساخته و مقاماتى را كه غالباً از لسان معصومين(عليهم السلام) در ضمن اين دعاها و زيارتها براى امام دوازدهم(عليه السلام)بر شمرده شده براىمان روشنتر سازد. قابل ذكر اينكه تمام اين عناوين و اوصاف بطور خاص در مورد حضرت مهدى(عليه السلام)وارد گرديده، اگرچه بسيارى از آنها در مورد ساير امامان بزرگوار اسلام(عليهم السلام)نيز مىتواند مصداق داشته باشد. ديگر اينكه، آنچه ذكر مىشود نه به ادّعاى اسم يا لقب آن حضرت، بلكه به عنوان بهرهورى از تعابير موجود در نصوص زيارت و دعاست، اعم از اينكه واژهاى مفرد يا جملهاى توصيفى باشد. بقيّة اللّه: باقيمانده خدا در زمين. خليفة اللّه: جانشين خدا در ميان خلايق. وجه اللّه: مظهر جمال وجلال خدا، سمت و سوى الهى كه اولياى حق رو به او دارند. باب اللّه: دروازه همه معارف الهى، درى كه خدا جويان براى ورود به ساحت قدس الهى، قصدش مىكنند. داعى اللّه: دعوت كننده الهى، فرا خواننده مردم به سوى خدا، منادى راستين هدايت الى اللّه. سبيل اللّه: راه خدا، كه هركس سلوكش را جز در راستاى آن قرار دهد سر انجامى جز هلاكت نخواهد داشت. ولى اللّه: سر سپرده به ولايت خدا و حامل ولايت الهى، دوست خدا. حجة اللّه: حجّت خدا، برهان پروردگار، آن كس كه براى هدايتِ در دنيا، و حسابِ در آخرت به او احتجاج مىكنند. نور اللّه: نور خاموشى ناپذير خدا، ظاهر كننده همه معارف و حقايق توحيدى، مايه هدايت رهجويان. عين اللّه: ديده بيدار خدا در ميان خلق، ديدبان هستى، چشم خدا در مراقبت كردار بندگان. سلالة النّبوّة: فرزند نبوّت، باقيمانده نسل پيامبران. خاتم الاوصياء: پايان بخش سلسله امامت، آخرين جانشين پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم). علم الهدى: پرچم هدايت، رايت هميشه افراشته در راه اللّه، نشان مسير حقيقت. سفينة النّجاة: كشتى نجات، وسيله رهايى از غرقاب ضلالت، سفينه رستگارى. عين الحيوة: چشمه زندگى، منبع حيات حقيقى. القائم المنتظر: قيام كننده مورد انتظار، انقلابى بىنظيرى كه همه صالحان چشم انتظار قيام جهانى اويند. العدل المشتهر: عدالت مشهور، تحقق بخش عدالت موعود. السيف الشاهر: شمشير كشيده حق، شمشير از نيام بر آمده در اقامه عدل و داد. القمر الزّاهر: ماه درخشان، ماهتاب دلفروز شبهاى سياه فتنه و جور. شمس الظلاّم: خورشيد آسمان هستى ظلمت گرفتگان، مهر تابنده در ظلمات زمين. ربيع الأنام: بهار مردمان، سر فصل شكوفايى انسان، فصل اعتدال خلايق. نضرة الأيّام: طراوت روزگار، شادابى زمان، سرّ سرسبزى دوباره تاريخ. الدين المأثور: تجسّم دين، تجسيد آيين بر جاى مانده از آثار پيامبران، خودِ دين، كيان آيين، روح مذهب. الكتاب المسطور: قرآن مجسّم، كتاب نوشته شده با قلم تكوين، معجزه پيامبر در هيئت بشرى. صاحب الأمر: دارنده ولايت امر الهى، صاحب فرمان و اختياردار شريعت. صاحب الزمان: اختيار دارِ زمانه، فرمانده كل هستى به اذن حق. مطهّر الأرض: تطهير كننده زمين كه مسجد خداست، از بين برنده پليدى و ناپاكى از بسيط خاك. ناشر العدل: برپا دارنده عدالت، بر افرازنده پرچم عدل و داد در سراسر گيتى. مهدى الامم: هدايتگر همه امّتها، راه يافته راهنماى همه طوايف بشريت. جامع الكَلِم: گردآورنده همه كلمهها بر اساس كلمه توحيد، وحدت بخش همه صفها. ناصر حق اللّه: ياريگر حقِ خدا، ياورِ حقيقت. دليل ارادة اللّه: راهنماى مردم به سوى مقاصد الهى، راه بلد و راهبر انسانها در راستاى اراده خداوند. الثائر بأمر اللّه: قيام كننده به دستور الهى، بر انگيخته به فرمان پروردگار، شورنده بر غير خدا به امر خدا. محيى المؤمنين: احياگر مؤمنان، حياتبخش دلهاى اهل ايمان. مبير الكافرين: نابود كننده كافران، درهم شكننده كاخ كفر، هلاك كننده كفار. معزّ المؤمنين: عزّت بخش مؤمنان، ارزش دهنده اهل ايمان. مذلّ الكافرين: خوار كننده كافران، درهم شكننده جبروتِ كفر پيشگان. منجى المستضعفين: نجات دهنده مستضعفان، رهايى بخش استضعاف كشيدگان. سيف اللّه الّذى لاينبو: شمشير قهر خدا كه كندى نپذيرد. ميثاق اللّه الّذى أخذه: پيمان بندگى خدا كه از بندگان گرفته شده. مدار الدهر: مدار روزگار، محور گردونه وجود، مركز پيدايش زمان. ناموس العصر: نگهدارنده زمان، كيان هستى دوران. كلمة اللّه التامه: كلمه تامّه خداوند، حجّت بالغه الهى. تالى كتاب اللّه: تلاوت كننده كتاب خدا، قارى آيات كريمه قرآن. وعداللّه الّذى ضمنه: وعده ضمانت شده خدا، پيمان تخلّف ناپذير الهى. رحمة اللّه الواسعة: رحمت بىپايان خدا، لطف و رحمت بىكرانه پروردگار رحمت گسترده حق. حافظ اسرار رب العالمين: نگهبان اسرار پروردگار، حافظ رازهاى ربوبى. معدن العلوم النبويّه: گنجينه دانشهاى پيامبرى ـ خزانه معارف نبوى. نظام الدين: نظام بخش دين. يعسوب المتقين: پيشواى متقين. معزّ الاولياء: عزت بخش ياران. مذلّ الأعداء: خوار كننده دشمنان. وارث الانبياء: ميراث بر پيامبران. نور ابصار الورى: نور ديدگان خلايق. الوتر الموتور: خونخواه شهيدان. كاشف البلوى: بر طرف كننده بلاها. المعد لقطع دابر الظلمه: مهيّا شده براى ريشه كن كردن ظالمان. المنتظر لاقامة الأمت و العوج: مورد انتظار براى از بين بردن كژيها و نادرستىها. المترجى لازالة الجور و العدوان: مورد آرزو براى بر طرف كردن ستم و تجاوز. المدّخّر لتجديد الفرائض و السنن: ذخيره شده براى تجديد واجبات و سنن الهى. المؤمّل لاِحياء الكتاب وحدوده: مورد اميد براى زنده ساختن دوباره قرآن و حدود آن. جامع الكلمة على التقوى: گرد آورنده مردم بر اساس تقوى. السبب المتصل بين الأرض و السماء: واسطه بين آسمان و زمين، كانال رحمت حق بر خلق. صاحب يوم الفتح و ناشرراية الهدى: صاحب روز پيروزى و بر افرازنده پرچم هدايت. مؤلف شمل الصلاح و الرضا: الفت دهنده دلها بر اساس رضايت و درستكارى. الطالب بدم المقتول بكربلا: خونخواه شهيد كربلا. المنصور على من اعتدى عليه وافترى: يارى شده عليه دشمنان وافترا زنندگان. المضطرّ الّذى يجاب اذا دعى: پريشان و درماندهاى كه چون دعا كند دعايش مستجاب شود. پنج شنبه 25 فروردين 1390برچسب:, :: 18:0 :: نويسنده : احمدسلیمانی فر
ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت
**** پنج شنبه 18 فروردين 1390برچسب:, :: 20:57 :: نويسنده : احمدسلیمانی فر
بسم رب المهدی سلام این بار اومدم تا بدون هیچ مقدمه ای حرف دلمو بگم و برم خوب تا الان چند بار به خودتون گفتید که چطور میتونید زمینه ی ظهور آقا رو مهیا کنید؟ بنده های مومن خدا! اونایی که خودتونو بچه هیئتی و بچه مذهبی میدونید! اونایی که نماز شبتون ترک نمیشه! اونایی که ادعای ولایتی بودن رو دارید! اونایی که عاشق این شعارید:ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند! اونایی که تا نماز های یومیتون تموم میشه دعای فرجتون از قلم نمیفته! منم یکی ازمثل شماها هستم....میخوام ببینم چه میکنیم؟چه کردیم که داریم میکشیم؟چه کردیم که شب وروز مون شده اشک و آه...نباید این میشد ولی شد..! می خواین بگم چطور شده؟ خدا وکیلی... کدوماتون؟ چند نفرتون؟ فرض و بر این گذاشتین،یه روز که ما خواب بودیم آقامون رفته مسافرت راه دور...(بعد ما هم که آرزو داشتیم یه روزی تو کربلا بودیم تا حسین (ع ) تشنه شهید نمیشد،یا تو کوفه بودیم که علی (ع) فرقش شکافته نمیشد، یا...) صبح که از خواب پا میشیم میبینیم تمام رسانه ها اعلام کردند که آقا رفته مسافرت و فرموده من بر نمیگردم تا امت من این،این،این و این رو رعایت کنند وانجام بدن... خوب چند نفرمون شوک بهمون دست میده و دق میکنیم؟ چند نفرمون از سفر آقا ناراحتیم؟ چند نفرمون هول میکنیم و مریض میشیم؟ چند نفرمون اقدام به پیدا کردن مکان حضرت میکنیم؟ چند نفرمون معیارها و شرایط رو مو به مو انجام میدیم؟ و چند نفرمون دنبال این میگردیم که چرا آقامون رفته و نمیاد؟ مگه ما دوسش نداشتیم؟ مگه ما ادعا نمیکنیم که ما اهل کوفه نیستیم؟ مگه ما آرزو نداشتیم دوره 14 معصوم بودیم و از دین و امام مون دفاع میکردیم؟ یکی جواب بده...یعنی واقعا ما چه میکردیم... حالا هم همینه...سفر آقا چقدر برامون مهمه؟چرا برنمیگرده؟یعنی خیلی بهش خوش گذشته؟یا الهی بمیرم...وقتی میبینه هیچ کس سوار بر مرکب عشق در ترمینال حضور قرار نداره ...اونم... ای مولای من!آقاجان!فدای قلب شکستت! اگه قرار انسانهایی با علامت ونشانه ی منتظران واقعی در زمانی غیر از زمان ما برسند تو را به جان مادرت قسم مرگ ما را برسان تا ظهورت نزدیکتر و نزدیکتر گردد...پنج شنبه 18 فروردين 1390برچسب:, :: 20:53 :: نويسنده : احمدسلیمانی فر
دل به داغ بي كسي دچار شد نيامدي چشم ماه و آفتاب تار شد نيامدي سنگ هاي سرزمين من در انتظار تو زير سم اسب ها غبار شد نيامدي چون عصاي موريانه خورده دستهاي من زير بار درد تارومار شد نيامدي اي بلند تر زكاش و دورتر زكاشكي روزهاي رفته بي شمار شد نيامدي عمر انتظار ماحكايت ظهور تو قصه بلند روزگار شد،نيامدي
پنج شنبه 18 فروردين 1390برچسب:, :: 13:7 :: نويسنده : احمدسلیمانی فر
تمام هـسـتی من خاک پایتان بانو / و جان عالم هـسـتی فدایتان بانو کـویـر جسم زمین پر شکوفه میگردد / که مـیوزد نـفـس دلگـشـایـتان بانو هـزار مرتبه گفـتم و باز میگویم /تـمـام هـستی من خاک پایتان بانو میلاد نور مبارک . . . واژه ی زیبای “پرستار” یعنی: پ: پیمان خون بستن برای مهر و ایثار ر: رفتن به سوی خدمت خلق س: سربلند و ساده زیست و سختکوش ت: تکمیل کننده کار طبیبان ا: الگوی او مظهر تقوا، زینب کبری(س) ر: راضی و خوشنود از رحمت خدا. روزپرستار مبارک . . . اگر زینب نمی آمد چه میشد / بهار کربلا کامل نمی شد اگر بلبل هوای گل نمی کرد / گل از بی حرمتی پژمرده می شد محبت در کجا ابراز می گشت / پرستاری پرستاری نمی شد ولادت باسعادت الگوی پرستاران و روز پرستار مبارک . . . دست بهاری، بال سبـز پنجرهها را گـشـود/از راه می آیـد، بـبین بانوی گلهای کبود بانوی من امشب برای لحظههایت، روزگار / شعری حماسی با ردیف بردباری میسرود میلاد مظهر صبر و شکیبایی و تجسم عینی علم و عفاف مبارک . . . ولادت قهرمان فصاحت و بلاغت، و مظهر مهربانی و عطوفت عقیله ی بنی هاشم زینب کبری سلام الله علیها مبارک باد. . . . . . کسی که وقت سحر سخت کوش و بیدار است / فرشته ایست که نام خوشش پرستار است سلامتی وجودش بخواهم از یزدان / یقین که حافظ او، ذات پاک دادار است . . . . . . در جهان مهر حقیقت زینب(س) است مشعل صبح هدایت زینب(س) است . . شب میلاد دختر زهراست / هر کجا بنگری شعف برپاست خانه مصطفی شده گلشن / دیده مرتضی شده روشن مونس و یار مجتبی آمد / حامی شاه کربلا آمد میلاد نور مبارک . . . پرستار، فرشته رحمت برای بیمار است . . . (مقام معظم رهبری) . . . ای لباس سپید فرشتگان برتن / قلب بر کف به عشق بیماران روز تو روز یاس سپید / روز عشق و ایثار، روز امید و نوید . . . . . . ای دل دریا، دل دریای تو/ عرش خدا منزل و مأوای تو . . . میلاد حضرت زینب مبارک باد . . . ولادت با برکت تجسم عینی زهد و علم و عفاف و شهامت بر رهروان راه زینب(س) مبارک باد . . . خداوند جام وجود تو را زینب، از عشق و صبر لب ریز کرده است میلادت مبارک باد . . . در عبور بستر تاریخ، سیل انقلاب/ پشت کوه فتنه جا میماند اگر زینب نبود تولد حضرت زینب مبارک باد . . . ولادت محبوبه المصطفی و نائبة الزهرا، حضرت زینب(س) بر ارادتمندان ایشان مبارک باد . . . . . . میلاد بزرگ بانوی دشت کربلا و نگهدارنده ایمان و عقیده و کوبنده دژخیمان زورگوی بنیامیه، حضرت زینب(س) بر شیعیان مبارک باد . . . . . . تا ابد بزرگترین معماى تاریخ خواهد بود، این که تو باشى و سلسله جبال نور، فقط، چهارده قله داشته باشد . . . اس ام اس روز پرستار ، اس ام اس ملادت حضرت زینب ، از آسمان پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: وسیع تر از من است از کوه پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: مقاوم تر از من است از آینه پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: پاک تر از من است از آب پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: زلال تر از من است از مادر پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: مهربانتر از من است از پیامبر پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: از تمام یارانم به من نزدیک تراست ازخودش پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: خادم خدا . . . شب میلاد دختر زهراست/ هر کجا بنگری شعف برپاست خانه مصطفی شده گلشن/ دیده مرتضی شده روشن مونس و یار مجتبی آمد/ حامی شاه کربلا آمد میلاد نور مبارک . . . نه تنها زینب از دین یاوری کرد / به همت کاروان را رهبری کرد به دوران اسارت با یتیمان / نوازشها به مهر مادری کرد میلاد الگوی پرستاران و روز پرستار، مبارک باد . . . پیامبر اکرم-ص: کسی که یک شبانه روز از بیماری پرستاری کند، خداوند او را با ابراهیم خلیل (ع) محشور خواهد کرد و او همانند برق خیره کننده و درخشان از صراط عبور میکند . . . . . . درودهای خدا بر تو پرستار / که هستی ناجی و دلسوز بیمار ادامه می دهی راه کسی را / که هست الگوی صبر و عشق و ایثار ولادت حضرت زینب کبری و روز پرستار بر شما مبارکباد . . . هر حرکت انسانى یک پرستار براى بیمار، یک حسنه است، و کمکى است به انسانى محتاج کمک، آن هم در شرایطى حساس. پرستارى، در کنار طبابت و هموزن طبابت است . . . . . . پیامبر اکرم-ص: کسی که برای برآوردن نیاز بیماری تلاش کند، خواه نیاز او برآورده شود یا نه، همانند روزی که از مادر متولد شده است از گناهان پاک می گردد . . . خوش به حالت و روزت مبارک! . . . ز بیت مرتضی (ع) شاه ولایت اختری سر زد / که از نور رخش، ارض و سما را زیب و زیور زد بود میلاد زینب (س) آنکه اندر روز میلادش / در آغوش حسینش خنده بر روی برادر زد . . . بلبل طبعم غزل خوان در ثنای زینب است مرغ روحم پرزنان اندر هوای زینب است . . . میلاد زینب کبری(س) الگوی حیا و عفت و فداکاری مبارک باد. . . . این حرفه پرستارى، ترکیب عجیبى است: از یک سو، ترکیبى است از رحمت و عطوفت و مهربانى و مراقبت، و از سوى دیگر، دانش و معرفت و تجربه و مهارت. (مقام معظم رهبری) . . . هر حرکت انسانى یک پرستار براى بیمار، یک حسنه است و کمکى است به انسانى محتاج کمک، آن هم در شرایطى حساس. پرستارى، در کنار طبابت و هموزن طبابت است. (مقام معظم رهبری)
پنج شنبه 18 فروردين 1390برچسب:, :: 11:59 :: نويسنده : احمدسلیمانی فر
1- زینت پدر2- علم الهى3- عبادت و بندگى4- عفت و پاكدامنى5- ولایت مدارى6- روحیه بخشى7- صبر8- ایثار9- شجاعت و شهامت10- فصاحت و بلاغتزینب علیهاالسلام دختر على و زهرا علیهماالسلام در روز پنجم جمادى الاولى سال پنجم یا ششم هجرت در مدینه منوره دیده به جهان گشود، در پنج سالگى مادر خود را از دست داد و ازهمان دوران طفولیت با مصیبت آشنا گردید. در دوران عمر با بركت خویش، مشكلات و رنجهاى زیادى را متحمل شد، از شهادت پدر و مادر گرفته تا شهادت برادران و فرزندان، و حوادث تلخى چون اسارت و... را تحمل كرد. این سختىها از او فردى صبور و بردبار ساخته بود. (1) او را ام كلثوم كبرى، و صدیقه صغرى مىنامیدند. از القاب آن حضرت، محدثه، عالمه و فهیمه بود. او زنى عابده، زاهده، عارفه، خطیبه و عفیفه بود. نسب نبوى، تربیت علوى، و لطف خداوندى از او فردى با خصوصیات و صفات برجسته ساخته بود، طورى كه او را «عقیله بنى هاشم» مىگفتند. با پسرعموى خود«عبدالله بن جعفر» ازدواج كرد و ثمره این ازدواج فرزندانى بود كه دو تن از آنها (محمد و عون) در كربلا، در ركاب ابا عبدالله الحسین علیه السلام شربت شهادت نوشیدند. (2) آن بانوى بزرگوار سرانجام در پانزدهم رجب سال 62 هجرت، با كوله بارى از اندوه و غم و محنت و رنج دار فانى را وداع گفت. در این مقاله برآنیم كه گوشه هایى از مناقب و فضائل آن حضرت را بررسى و بیان نماییم.
1- زینت پدرمعمولا پدر و مادر نام فرزند را انتخاب مىكنند، ولى در جریان ولادت حضرت زینب علیهاالسلام والدین او این كار را به پیامبراسلام جد بزرگوار آن بانو، واگذار نمودند. پیامبر صلى الله علیه وآله كه در سفر بود، بعد از بازگشت از سفر، به محض شنیدن خبر تولد، سراسیمه به خانه على علیه السلام رفت، نوزاد را در بغل گرفت و بوسید، آن گاه نام زینب (زین + اب) را كه به معناى «زینت پدر» است براى این دختر انتخاب نمود. (3)
2- علم الهىمهمترین امتیاز انسان نسبت به سایر موجودات - حتى ملائكه - دانش و بینش اوست. « وعلم آدم الاسماء كلها ثم عرضهم على الملائكة فقال انبئونى باسماء هؤلاء ان كنتم صادقین. قالوا سبحانك لا علم لنا الا ما علمتنا انك انت العلیم الحكیم.»(4) ؛« سپس علم اسماء[علم اسرار آفرینش و نامگذارى موجودات] را همگى به آدم آموخت. بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست مىگویید، اسامى اینها را به من خبر دهید. عرض كردند: تو منزهى. ما چیزى جز آن چه به ما تعلیم دادهاى نمىدانیم؛ تو دانا و حكیمى.»و برترین علمها، علمى است كه مستقیما از ذات الهى به شخصى افاضه شود، یعنى داراى علم «لدنى» باشد. خداوند متعال در مورد حضرت خضرعلیه السلام مىفرماید:« وعلمناه من لدنا علما.» (5) ؛«علم فراوانى از نزد خود به او آموخته بودیم.» زینب علیهاالسلام به شهادت امام سجاد علیه السلام داراى چنین علمى است، آن جا كه به عمهاش خطاب كرد و فرمود:« انت عالمة غیر معلمة وفهمة غیر مفهمة (6)؛ تو بی آنکه آموزگاری داشته باشی؛ عالم و دانشمند هستی.»
3- عبادت و بندگىزینب علیهاالسلام به خوبى از قرآن آموخته بود، كه هدف از آفرینش و خلقت انسان رسیدن به قله كمال بندگى است. «ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون» (7) ؛ «من جن و انس را نیافریدم جز براى این كه عبادت كنند.»او عبادتها و نماز شبهاى پدر و مادر را از نزدیك دیده بود. او در كربلا شاهد بود كه برادرش امام حسین علیه السلام در شب عاشورا به عباس فرمود:«ارجع الیهم واستمهلهم هذه المشیة الى غد لقد نصلى لربنا اللیلة وندعوه و نستغفره فهو یعلم انى احب الصلوة له وتلاوة كتابه وكثرة الدعاء والاستغفار (8) ؛ به سوى آنان باز گرد و این شب را تا فردا مهلت بگیر تا بتوانیم امشب را به نماز و دعا و استغفار در پیشگاه خدایمان مشغول شویم. خدا خود مىداند كه من نماز، قرائت قرآن، زیاد دعا كردن و استغفار را دوست دارم .» در این جملات صحبت از اداى تكلیف نیست، بلكه سخن از عشق به عبادت و نماز است.
حضرت زینب علیهاالسلام نیز ازعاشقان عبادت و شب زنده داران عاشق بود، و هیچ مصیبتى او را از عبادت باز نداشت. امام سجاد علیه السلام فرمود:«ان عمتى زینب كانت تؤدى صلواتها، من قیام الفرائض والنوافل عند مسیرنا من الكوفة الى الشام وفى بعض منازل كانت تصلى من جلوس لشدة الجوع والضعف (9)؛ عمهام زینب در مسیر كوفه تا شام همه نمازهاى واجب و مستحب را اقامه مىنمود و در بعضى منازل از شدت گرسنگى و ضعف، نشسته نماز می گزارد.» امام حسین علیه السلام كه خود معصوم و واسطه فیض الهى است هنگام وداع به خواهر عابدهاش مىفرماید:« یا اختاه لا تنسینى فى نافلة اللیل (10)؛ خواهر جان! مرا در نماز شب فراموش مكن!» این نشان از آن دارد كه این خواهر، به قله رفیع بندگى و پرستش راه یافته و به حكمت و هدف آفرینش دست یازیده است.
4- عفت و پاكدامنىعفت و پاكدامنى، برازنده ترین زینت زنان، و گران قیمت ترین گوهر براى آنان است. زینب علیهاالسلام درس عفت را به خوبى در مكتب پدر آموخت، آن جا كه فرمود:«ما المجاهد الشهید فى سبیل الله باعظم اجراً ممن قدر فعف یكاد العفیف ان یكون ملكا من الملائكة(11)؛ مجاهد شهید در راه خدا، اجرش بیشتر از كسى نیست كه قدرت دارد اما عفت مىورزد،- یعنی قدرت انجام گناه را دارد ولی از آن دوری می کند- نزدیك است كه انسان عفیف فرشتهاى از فرشتگان باشد.»زینب كبرى عفت خویش را حتى در سخت ترین شرایط به نمایش گذاشت. او در دوران اسارت و در حركت از كربلا تا شام سخت بر عفت خویش پاى مىفشرد. مورخین نوشتهاند: « وهى تستر وجهها بكفها، لان قناعها قد اخذ منها (12)؛ او صورت خود را با دستش مىپوشاند چون روسریش از او گرفته شده بود.» شاعر عرب به همین قضیه اشاره كرده و مىگوید: ورثت زینب من امها كل الذى جرى علیها وصار زادت ابنة على امها تهدى من دارها الى شر دار تستر بالیمنى وجهها فان اعوزها الستر تمد الیسار «زینب تمامى آن چه را بر مادر گذشت به ارث برد، منتهى دختر سهم اضافهاى برداشت كه از خانهاش به بد ترین خانه حركت كرد (به اسارت رفت). صورت را[در اسارت] با دست راست مىپوشاند و اگر نیاز می شد،از دست چپ هم بهره مىبرد. » و آن بانوى بزرگوار بود كه براى پاسدارى از مرزهاى حیا و عفاف بر سر یزید فریاد مىآورد كه « ا من العدل یا ابن الطلقاء تحذیرك حرائرك و امائك و سوقك بنات رسول الله سبایا؟ قد هتكت ستورهن و ابدیت وجوههن (13)؛ اى پسر آزاد شدههاى[جدمان پیامبراسلام] آیا این از عدالت است كه زنان و كنیزكان خویش را پشت پرده نشانى، و دختران رسول خدا صلى الله علیه وآله را به صورت اسیر به این سو و آن سو بكشانى؟ نقاب آنان را دریدى و صورتهاى آنان را آشكار ساختى.»
5- ولایت مدارىقرآن بدون هیچ قید و شرطى در كنار اطاعت مطلق از خداوند، دستور به اطاعت از پیامبر صلى الله علیه وآله و صاحبان امر، یعنى، ائمه اطهارعلیهم السلام مىدهد.« اطیعواالله واطیعواالرسول واولى الامرمنكم» (14)؛ «از خداوند و رسول و اولی الامر اطاعت كنید.»زینب علیهاالسلام كه حضور هفت معصوم (15) را درك كرده، در تمامى ابعاد ولایت مدارى (معرفت امام، تسلیم بى چون و چرا بودن، معرفى و شناساندن ولایت، فداكارى در راه آن و) ... سر آمد است. او با چشمان خود مشاهده كرده بود كه چگونه مادرش خود را سپر بلاى امام خویش قرار داد و خطاب به ولى خود گفت:« روحى لروحك الفداء ونفسى لنفسك الوقاء (16)؛[اى ابالحسن] روحم فداى روح تو و جانم سپر بلاى جان تو باد.» و سرانجام جان خویش را در راه حمایت از على علیه السلام فدا نمود و شهیده راه ولایت گردید. زینب علیهاالسلام به خوبى درس ولایت مدارى را از مادر فرا گرفت و آن را به زیبایى در كربلا به عرصه ظهور رساند. از یك سو در جهت معرفى و شناساندن ولایت، از طریق نفى اتهامات و یادآورى حقوق فراموش شده اهل بیت تلاش كرد. از جمله در خطبه شهر كوفه فرمود:« وانى ترحضون قتل سلیل خاتم النبوة ومعدن الرسالة وسید شباب اهل الجنة (17)؛ لكه ننگ كشتن فرزند آخرین پیامبر و سرچشمه رسالت و آقاى جوانان بهشت را چگونه خواهید شست؟» و همچنین در مجلس ابن زیاد (18)، شهر شام، و مجلس یزید، ولایت و امامت را به خوبى معرفى نمود. از سوى دیگر سر تا پا تسلیم امامت بود؛ چه در دوران امام حسین علیه السلام و چه در دوران امام سجاد علیه السلام حتى در لحظهاى كه خیمه گاه را آتش زدند، یعنى در آغاز امامت امام سجاد علیه السلام نزد آن حضرت آمد و عرض كرد: اى یادگار گذشتگان ... خیمهها را آتش زدند ما چه كنیم؟ فرمود:«علیكن بالفرار؛ فرار كنید.» (19) از این مهمتر در چند مورد، زینب علیهاالسلام از جان امام سجاد علیه السلام دفاع كرد و تا پاى جان از او حمایت نمود. الف- در روز عاشورا؛ هنگامى كه امام حسین علیه السلام براى اتمام حجت، درخواست یارى نمود، فرزند بیمارش امام زین العابدین علیه السلام روانه میدان شد. زینب با سرعت حركت كرد تا او را از رفتن به میدان نبرد باز دارد، امام حسین علیه السلام به خواهرش فرمود: او را باز گردان، اگر او كشته شود نسل پیامبر در روى زمین قطع مىگردد. (20) ب- بعد از عاشورا در لحظه هجوم دشمنان به خیمهها شمر تصمیم گرفت امام سجاد علیه السلام را به شهادت برساند، ولى زینب علیهاالسلام فریاد زد: تا من زنده هستم نمىگذارم جان زین العابدین در خطر افتد. اگر مىخواهید او را بكشید، اول مرا بكشید، دشمن با دیدن این وضع، از قتل امام علیه السلام صرف نظر كرد. (21) ج- زمانى كه ابن زیاد فرمان قتل امام سجاد علیه السلام را صادر كرد، زینب علیهاالسلام آن حضرت را در آغوش كشید و با خشم فریاد زد: اى پسر زیاد! خون ریزى بس است. دست از كشتن خاندان ما بردار. و ادامه داد:« والله لا افارقه فان قتلته فاقتلنى معه؛ به خدا قسم هرگز او را رها نخواهم كرد؛ اگر مىخواهى او را بكشى مرا نیز با او بكش.» ابن زیاد به زینب نگریست و گفت: شگفتا از این پیوند خویشاوندى، كه دوست دارد من او را با على بن الحسین بكشم. او را واگذارید. البته ابن زیاد كوچكتر از آن است كه بفهمد این حمایت فقط به خاطر خویشاوندى نیست، بلكه به خاطر دفاع از ولایت و امامت است. اگر فقط مساله فامیلى و خویشاوندى بود، باید زینب علیهاالسلام جان فرزندان خویش را حفظ و آنها را به میدان جنگ اعزام نمىكرد.
6- روحیه بخشىدر مسافرتها و نیز در حوادث تلخ، آن چه بیش از هر چیز براى انسان لازم است، روحیه و دلگرمى است. اگر انسان براى انجام كارهاى مهم و حساس روحیه نداشته باشد، آن كار با موفقیت انجام نشده و به نتیجه نخواهد رسید و چه بسا با شكست نیز مواجه شود. یكى از بارزترین اوصاف زینب علیهاالسلام روحیه بخشى اوست. او بعد از شهادت مادر، روحیه بخش پدر و برادران بود، در شهادت برادرش امام حسن علیه السلام نقش مهمى را براى تسلاى بازماندگان ایفا كرد. پس از شهادت امام حسین علیه السلام و در طول دوران اسارت، این صفت نیكوى زینب بیشتر ظهور كرد. او پیوسته یاور غمدیدگان و پناه اسیران بود، از گودى قتلگاه تا كوچههاى تنگ و تاریك كوفه، از مجلس ابن زیاد تا ستمكده یزید، در همه جا فرشته نجات اسرا بود.
او حتى تسلى بخش دل امام سجاد علیه السلام بود، آن جا كه مىگفت:«لا یجزعنك ما ترى، فوالله ان ذلك لعهد من رسول الله الى جدك وابیك وعمك (22)؛ [اى پسر برادر!] آن چه مىبینى (شهادت پدر) تو را بى تاب نسازد. به خدا سوگند! این عهد رسول خدا با جد، پدر و عمویت است.»
7- صبریكى از بارزترین اوصاف انسانهاى كامل، صبر و بردبارى در فراز و نشیبهاى روزگار و تلخىهاى دوران است. قرآن كریم در آیات متعددى به صابران بشارت داده (23) و پاداشهاى فراوان آنها را یادآورى نموده است. زینب علیهاالسلام از این جهت در اوج كمال قرار دارد. در زیارتنامه آن حضرت مىخوانیم:« لقد عجبت من صبرك ملائكة السماء؛ ملائكه آسمان از صبر تو به شگفت آمدند.» مخصوصا در ماجراى كربلا آن چنان صبر و رضا و تسلیم از خود نشان داد، كه صبر از روى او خجل است.
در مجلس ابن زیاد؛ آن گاه كه آن ملعون با نیش زبانش نمك به زخم زینب مىپاشد و براى آزردن او مىگوید:«كیف رایت صنع الله باخیك واهل بیتك(24)؛ كار خدا را با برادر و خانوادهات چگونه یافتى؟» او در واقع با تعریض مىخواهد بگوید كه دیدى خدا چه بلایى به سرتان آورد؟ زینب علیهاالسلام در پاسخ درنگ نمىكند، با آرامشى كه از صبر و رضاى قلبى او حكایت داشت فرمود:« ما رایت الا جمیلا(25) جز زیبایى ندیدم.» ابن زیاد از پاسخ یك زن اسیر در شگفت مىماند، و ا ز این همه صبر و استقامت و تسلیم او در مقابل مصیبتها متعجب مىشود و قدرت محاجه را از دست مىدهد.
8- ایثاریكى دیگر از صفات حسنه انسانهاى برتر، مقدم داشتن دیگران بر خود است. امام على علیه السلام فرمود:«الایثار اعلى الایمان(26)؛ ایثار، بالاترین درجه ایمان است.» و فرمود:«الایثار اعلى الاحسان(27)؛ ایثار برترین احسان است.»زینب مجلله دراین صفت نیز گوى سبقت را از دیگران ربوده است. او براى حفظ جان دیگران، خطر را به جان مىخرد و در تمام صحنهها، دیگران را بر خود مقدم مىدارد. او در ماجراى كربلا حتى از سهمیه آب خویش استفاده نمىكرد و آن را نیز به كودكان مىداد. در بین راه كوفه و شام، با این كه خود گرسنه و تشنه بود، ایثار را به بند كشیده و آن را شرمنده ساخت. امام زین العابدین علیه السلام مىفرماید:«انها كانت تقسم ما یصیبها من الطعام على الاطفال لان القوم كانوا یدفعون لكل واحد منا رغیفاً من الخبز فى الیوم واللیلة (28)؛ عمهام زینب[در مدت اسارت]، غذایى را كه به عنوان سهمیه و جیره مىدادند، بین بچهها تقسیم مىكرد، چون در هر شبانه روز به هر یك از ما یك قرص نان مىدادند.» او سختىها و تازیانهها را به جان خود مىخرید و نمىگذاشت بر بازوى كودكان اصابت كند.
9- شجاعت و شهامتاز صفات بارز پروا پیشگان این است كه خدا در نظر آنان بزرگ و غیر او در نظرشان كوچك، حقیر و فاقد اثر مىباشد. امام على علیه السلام مىفرماید:«عظم الخالق فى انفسهم فصغر ما دونه فى اعینهم (29)؛ خالق در جان آنان بزرگ است، پس غیر او در چشمشان كوچك مىباشد.»سّر شجاعت اولیاى الهى نیز در همین است. زینب كه خود چنین دیدى دارد، و در خانواده شجاع تربیت شده است، از شجاعت حیدرى بهره مند است. او به« لبوة الهاشمیة (30)؛ شیر زن هاشمى» لقب گرفته است و چون مردان بر سر دشمن فریاد مىزند، توبیخشان مىكند، تحقیرشان مىكند، و از كسى هراسى به دل ندارد. او از برق شمشیر خون چكان آدمكشان واهمه ندارد، در آن روز فراموش نشدنى، در میان آن همه شمشیر و آن همه كشته فریاد مىزند كه آیا در میان شما یك مسلمان نیست؟ در مجلس ابن زیاد، بدون توجه به قدرت ظاهرى او گوشهاى مىنشیند و با بى اعتنایى به سؤالات او تحقیرش مىكند، او را «فاسق» و«فاجر» معرفى مىكند و مىگوید:«الحمدلله الذى اكرمنا بنبیه محمد صلى الله علیه وآله وطهرنا من الرجس تطهیراً وانما یفتضح الفاسق ویكذب الفاجر وهو غیرنا (31)؛ سپاس خداى را كه ما را با نبوت حضرت محمد صلى الله علیه وآله گرامى داشت، و از پلیدىها پاك نمود. همانا فقط فاسق رسوا مىشود، و بدكار دروغ مىگوید، و او غیر ما مىباشد.» و همچنین در مقابل یزید و دهن كجىها و بد زبانىهاى او، شجاعت حیدرى را به نمایش گذارده، چنین مىگوید: «لئن جرت على الدواهى مخاطبتك انى لاستصغر قدرك واستعظم تقریعك واستكبر توبیخك (32)؛ اگر فشارهاى روزگار مرا به سخن گفتن با تو واداشته[بدان كه] قدر و ارزش تو در نزد من ناچیز است، ولیکن سرزنش تو را بزرگ شمرده و توبیخ كردن تو را بزرگ مىدانم.»
10- فصاحت و بلاغتهر خطیبى بخواهد فصیح و بلیغ سخن بگوید، علاوه بر استعداد ذاتى، باید بارها تمرین عملى انجام دهد، همچنین در حین خطابه لازم است از نظر روانى و جسمانى كاملا آماده باشد تا بتواند خطبهاى فصیح و بلیغ ادا كند. و مستمعین باید با او هماهنگ باشند والا یاراى سخن گفتن نخواهد داشت تا چه رسد به این كه فصیح و بلیغ بگوید.زینب بدون آن كه دوره دیده و یا تمرین خطابه كرده باشد و در حال تشنگى، گرسنگى، خستگى اسارت، و از نظر روانى داغ دار، آواره و تحقیر شده با كسانى سخن مىگوید كه نه تنها با او هماهنگ نیستند بلكه حتى سنگ و خاكروبه بر سر او ریختهاند، با این حال صداى زینب بلند مىشود كه:«اى مردم كوفه! اى نیرنگ بازان و بى وفایان . . .» سخنان زینب علیهاالسلام چنان بود كه وجدان خفته مردم را بیدار كرد و صداى گریه از زن و مرد و پیر و جوان و خردسال بلند شد. خزیم اسدى مىگوید: متوجه زینب شدم، به خدا سوگند زنى را كه سر تا پا شرم و حیا باشد، سخنران تر از او ندیدم، گویى زینب از زبان على علیه السلام سخن مىگفت. و همو مىگوید: پیر مردى را در كنار خود دیدم كه بر اثر گریه محاسنش غرق اشك شده بود و مىگفت: پدر و مادرم فداى شما باد، پیرمردان شما بهترین پیرمردها، جوانان شما برترین جوانها و زنان شما نیكوترین زنان هستند. نسل شما بهترین نسلى است كه نه خوار مىگردد و نه شكست مىپذیرد. (33)
پىنوشتها:1- شیخ ذبیح الله محلاتى، ریاحین الشریعة، (تهران، دارالكتب الاسلامیة) ج3، ص46.2- همان، ج3، ص210. 3- همان، ج3، ص39. 4- بقره/31- 32. 5- كهف/65. 6- شیخ عباس قمى، منتهى الآمال،(تهران، علمیه اسلامیه، چاپ قدیم،1331 ه . ش) ج1، ص298. 7- ذاریات/56. 8- محمد بن جریرطبرى، تاریخ طبرى، ج6، ص238. 9- ریاحین الشریعه، ج3، ص62. 10- همان، ص 61- 62. 11- نهج البلاغه، فیض الاسلام، حكمت 466. 12- جزائرى، الخصائص الزینبیه، ص345. 13- محمد باقر مجلسى، بحارالانوار،(بیروت، داراحیاء التراث العربى)، ج45، ص134. 14- نساء/59. 15- پیامبراكرم صلى الله علیه و آله، على علیه السلام، فاطمه علیهاالسلام، امام حسن علیه السلام، امام حسین علیه السلام، امام سجاد علیه السلام و امام باقر علیه السلام . 16- الكوكب الدرى، ج1، ص196. 17- بحارالانوار، ج45، صص110- 111. 18- همان، ج45، ص133. 19- همان، ج45، ص58، ومعالى السبطین، ج2، ص88 . 20- بحارالانوار، ج45، ص46. 21- همان، ج45، ص61 . 22- همان، ج45، ص179. 23- مثل بقره/155 و . . . 24- بحارالانوار، ج45، صص115- 116. 25- همان، ص116. 26- میزان الحكمة، ج1، ص4. 27- همان. 28- ریاحین الشریعة، ج3، ص62. 29- نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 182. 30- زیارت نامه حضرت زینب علیهاالسلام . 31- بحارالانوار، ج45، صص154- 115. 32- همان، ص134. 33- همان، ج45، صص 108 و110 . درباره وبلاگ آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|