انتظارفرج جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 10:14 :: نويسنده : احمدسلیمانی فر
متون بسیار زیبا برای درج در کارت پستال ، حکایت ، مطلب زیبا برای زیارت قبور مادران سفر کرده ، سخنان حضرت محمد(ص) درباره مادر و مثل های دیگر کشور ها در مورد مادر ، و یک شعر زیبا در مورد مادر برای شما آماده کردیم ، امیدواریم لذت ببرید
حکایت سپیده ادامه مطلب ... جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 10:12 :: نويسنده : احمدسلیمانی فر
... آن روزها كه مرا در حرا با خدا خلوتی دوست داشتنی بود، جبرئیل؛ این قاصد میان عاشق و معشوق، این رابط میان عابد و معبود، این ملك خوب و پاك و صمیمی، این امین رازهای من و پیامهای خداوند، پیام آورد كه معبود، چهل شبانه روز تو را میخواند، یك خلوت مدام چهل روزه از تو میطلبد... و من كه جان میسپردم به پیامهای الهی و آتش اشتیاقم زبانه میكشید بادم خداوندی، انگار خدا با همه بزرگیاش از آن من شده باشد، بال درآوردم و جانم را در التهاب آن پیام عاشقانه گداختم. آری، جز خدا و جبرئیل و شوی تو كسی چه میدانست حرا یعنی چه؟ كسی چه میداند خلوت با خدا یعنی چه؟ اما... اما كسی بود در این دنیا كه بسیار دوستش میداشتم- خدا همیشه دوستش بدارد- دل نازكش را نمیتوانستم نگران و آزرده ی خویش ببینم. افطار آن شب از بهشت برایم به ارمغان آمده بود، طرفهای غروب جبرئیل، آن ملك نازنین خداوند، با طبقی در دست، آمد و كنار نشست. سلام حیات آفرین خدا را به من رساند و گفت كه افطار این آخرین روز دیدار را، محبوب جل و علا- از بهشت برایت هدیه كرده است.
همان كه در وقت بی پناهی پناهم شد و در وقت تنگدستی، گشایشم و در سرمای سوزنده ی تكذیب دشمنان، تن پوش تصدیقم؛ مادرت خدیجه. خدا هم نمیخواست او را در دل نگران و مشوش ببیند. در آن پیام شیرین، در آن دعوت زلال، آمده بود كه این چهل روز مفارقت از خدیجه را برایش پیغام كنم. و كردم، عمار، آن صحابی وفادار را گسیل كردم: "جان من! خدیجه! دوریام از تو، نه بواسطه ی كراهت و عداوت و اندوه است، خدا تو را دوست دارد و من نیز، خدا هر روز، بارها و بارها، تو را به رخ ملائكه خویش میكشد، به تو مباهات میكند و... من نیز. این دیدار چهل روزه ی من با آفریدگار و... ضمنا فراق تو، هم فرمان اوست. این چهل شبانه روز را تاب بیاور، آرام و قرار داشته باش و در خانه را به روی هیچكس نگشای." من چهل افطار در خانه ی فاطمه بنت اسد میگشایم تا وعده ی الهی سرآید و دیدار تازه گردد.« پیام كه به مادرت خدیجه رسید، اشك در چشمهایش حلقه زد و آن حلقه بر در چشمها ماند تا من در شام چهلم، حلقه از دربرداشتم و وقتی صدای دلنشین خدیجه از پشت پنجره انتظار برآمد كه: - كیست كوبنده ی دری كه جز محمد (صلیاللهعلیهوآله) شایسته كوفتن آن نیست؟ گفتم: -محمدم. دخترم! شادی و شعفی كه از این دیدار در دل مادرت پدید آمد، در چشمایش درخششی آشكار میگرفت. افطار آن شب از بهشت برایم به ارمغان آمده بود، طرفهای غروب جبرئیل، آن ملك نازنین خداوند، با طبقی در دست، آمد و كنار نشست. سلام حیات آفرین خدا را به من رساند و گفت كه افطار این آخرین روز دیدار را، محبوب جل و علا- از بهشت برایت هدیه كرده است. در پی او میكائیل و اسرافیل هم آمدند- خدا ارج و قربشان را افزون كند- جبرئیل با ظرفی كه از بهشت آورده بود، آب بر دست هایم میریخت، میكائیل شستشویشان میداد و اسرافیل با حوله لطیفی كه از بهشت همراهش كرده بودند، اب از دستهایم میسترد. ببین دخترم! جان پدرت به فدایت كه همه ی مقدمات ولادت تو قدم به قدم از بهشت تكوین مییافت. این را هم بازبگویم كه تو اولین كسی هستی كه به بهشت وارد میشوی. تویی كه بهشت را برای بهشتیان افتتاح میكنی... یك بار عایشه گفت: چرا اینقدر فاطمه را میبویی؟ چرا اینقدر فاطمه را میبوسی؟ چرا به هر دیدار فاطمه، تو جان دوباره میگیری؟ گفتم: » خموش! عایشه! فاطمه بهشت من است، فاطمه كوثر من است، من از فاطمه بوی بهشت میشنوم، فاطمه عین بهشت است، فاطمه جواز بهشت است، رضای من در گروی رضای فاطمه است، رضای خدا در گروی رضای فاطمه است، خشم فاطمه جهنم خداست و رضای فاطمه بهشت خدا.« فاطمه جان! خاطر تو را نه فقط بدین خاطر میخواهم كه تو دختر منی، تو سیده ی زنان عالمیانی، تو برترین زن عالمی، خدا تو را چنین برگزیده است و خدا به تو چنین عشق میورزد. این را من از خودم نمیگویم، كدام حرف را من از جانب خودم گفته ام؟ آن شب كه به معراج رفته بودم، دیدم كه بر در بهشت به زیباترین خط نوشته است: یك بار عایشه گفت: چرا اینقدر فاطمه را میبویی؟ چرا اینقدر فاطمه را میبوسی؟ چرا به هر دیدار فاطمه، تو جان دوباره میگیری؟ گفتم: » خموش! عایشه! فاطمه بهشت من است، فاطمه كوثر من است، من از فاطمه بوی بهشت میشنوم، فاطمه عین بهشت است.
خدایی جز خدای بی همتا نیست، محمد (صلیاللهعلیهوآله) پیامبر خداست. علی مشعوق خداست، فاطمه، حسن و حسین برگزیدگان خدا هستند و لعنت خدا بر آنان كه كینه ورز این عزیزان خدا باشند. .. آن روز كه من در خیمهای نشسته بودم و بر كمانی عربی تكیه كرده بودم یادت هست؟ تو و شوی گرامیات علی و دو نور چشمم حسن و حسین نشسته بودیم و من برای چندمین بار اعلام كردم كه: ای مسلمانان بدانید: هر كسی كه با اینان- یعنی با شما- در صلح و صفا باشد من با او در صلح و صفایم و هر كس با اینان- یعنی با شما- به جنگ برخیزد، من با او در ستیزم، من كسی را دوست دارم كه این عزیزان را دوست بدارد و دوست نمیدارند این عزیزان را مگر پاك طینتان و دشمن نمیدارند این عزیزان را مگر آلودگان و تردامنان"
برگرفته از: شجاعی، سید مهدی، كشتی پهلو گرفته
جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 10:7 :: نويسنده : احمدسلیمانی فر
از حضرت امام على علیه السلام نقل شده است كه فرمود: فاطمه زهرا عزیزترین عزیزان رسول خدا صلى الله علیه و آله در خانه من بود، این بانو آن قدر با آسیاب آرد كرد تا دست هایش پینه بست و آن قدر از چاه آب كشید كه اثر آن بر سینه اش باقى مانده بود و به اندازه اى خانه را روبید تا این كه لباسهایش غبارآلود شد. و آن قدر زیر دیگ آتش برافروخت تا لباسش كثیف و گردآلود گردید و به همین علت به سختى و زحمت افتاد، روزى شنیدیم غلام چندى خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله آوردند به فاطمه گفتم : وقتى خدمت پدر خود رفتى از وى خادمى را بخواه تا در كارها مددكار باشد و از این همه رنج و محنت آسوده شوى . پس فاطمه زهرا خدمت رسول خدا رفت ، ملاحظه كرد كه گروهى با ایشان مشغول بحث و گفتگو هستند، لذا بدون این كه با پدر سخنى بگوید به خاطر شرم و حیا بازگشت . على علیه السلام فرمود: چون رسول خدا مى دانست كه فاطمه زهرا علیها السلام براى حاجت نیازى مراجعه كرده است ، لذا خود به منزل ما آمد، حضرت فرمود: فاطمه جان ! براى چه منظورى به سوى من آمدى و دو مرتبه سوال فرمود و فاطمه ساكت بود، على علیه السلام مى گوید: عرض كردم : اى رسول خدا من علت را براى شما ذكر مى نمایم . فاطمه آن قدر سنگ آسیاب را چرخانده كه دستش پینه بسته و آن قدر آب كشیده كه بر سینه اش اثر آن باقى مانده و آن قدر خانه را جاروب كرده كه لباسش خاك آلود شده و آن قدر آتش در زیر دیگ افروخته كه پیراهن او كثیف شده و بوى دود گرفته . شنیدیم كه غلامان و خادمان چندى را خدمت شما آوردند، به وى گفتم : به سراغ پدر خود رفته از ایشان خدمتكارى بخواه تا تو را مساعدت نماید. رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: شما را از مطلبى آگاه كنم كه بهتر است براى شما از خادمى كه سوال كردید، وقتى از خواب برخاستید (در بعضى روایات است وقتى به رختخواب رفتید) سى و چهار بار الله اكبر و سى و سه بار سبحان الله و سى و سه بار الحمدلله بگویید آن بتهر است براى شما از خادم كه خدمت شما را بكند.*
|
وقتی غمِ زهرا، شد همدم مولا | تو آمدی ای گل، در خانه گل ها |
بر دربِ حریمِ، کاشانه نشستی | یعنی که کنیزِ، این خانه تو هستی |
این جا مزار فاطمه علیهاالسلام ، ام البنین است | یا مادری غم دیده مدفون زمین است |
این جا نهاده سر به خاک غربت و غم | مظلومه ای کز مرگ گل هایش غمین است |
در دامنش پرورده سرداری چو عباس | آری چنین زن، مادری شیرآفرین است |
شد جان او آزرده از رنج زمانه | بر سینه اش چون لاله داغی آتشین است |
السلام ای گوهر دریای عشق | السلام ای لاله صحرای عشق |
السلام ای مظهر صبر و وفا | السلام ای زوجه شیر خدا |
السلام ای باغبان لاله ها | ای به حیرانت همه آلاله ها |
خوانده ای خود را کنیز فاطمه علیهاالسلام | داده ای درس محبت بر همه |
کسی که غم به دلش کرده آشیانه منم | شرار درد به جانش کشد زبانه، منم |
کسی که مادر خوش بخت روزگاران است | ولیک تیر بلا را بود نشانه، منم |
کسی که همسریِ با علی بُود فخرش | ولیک غم زده بر هستی اش زبانه، منم |
کسی که سیده ام البنین بود نامش | ولیک مانده از این نام بی نشانه منم |
شدم غریب پس از عون و جعفر و عباس | کسی که بار غریبی کشد به شانه منم |
کسی که چار پسر بوده حاصل عمرش | که از شهادتشان خورده تازیانه منم |
غریب دشتِ بلا را، دریغ مادر نیست | کسی که گریه بر او کرده مادرانه، منم |
امام صادق عليه السلام فرمود:«رحم الله عمى العباس لقد اثر و ابلى بلاء حسنا... » (1) خدارحمت كند عموى ما عباس را،عجب نيكو امتحان داد،ايثار كرد و حداكثر آزمايش را انجام داد.براى عموى ما عباس مقامى در نزد خداوند است كه تمام شهيدان غبطه مقام او را مىبرند.)اينقدر جوانمردى،اينقدر خلوص نيت،اينقدر فداكارى! ما تنها از ناحيه پيكر عمل نگاه مىكنيم،به روح عمل نگاه نمىكنيم تا ببينيم چقدر اهميت دارد.
شب عاشوراست.عباس در خدمت ابا عبد الله عليه السلام نشسته است.در همان وقتيكى از سران دشمن مىآيد،فرياد مىزند:عباس بن على و برادرانش را بگوييد بيايند. عباس مىشنود ولى مثل اينكه ابدا نشنيده است،اعتنا نمىكند.آنچنان در حضور حسين بن على مؤدب است كه آقا به او فرمود:جوابش را بده هر چند فاسق است.مىآيد مىبيند شمر بن ذى الجوشن است.شمر روى يك علاقه خويشاوندى دور كه از طرف مادر عباس دارد و هر دو از يك قبيلهاند،وقتى كه از كوفه آمده است به خيال خودش امان نامهاى براى ابا الفضل و برادران مادرى او آورده است.به خيال خودش خدمتى كرده است.تا حرف خودش را گفت،عباس عليه السلام پرخاش مردانهاى به او كرد،فرمود:خدا تو را و آن كسى كه اين امان نامه را به دست تو داده است لعنت كند.تو مرا چه شناختهاى؟ درباره من چه فكر كردهاى؟تو خيال كردهاى من آدمى هستم كه براى حفظ جان خودم، امامم،برادرم حسين بن على عليه السلام را اينجا بگذارم و بيايم دنبال تو؟آن دامنى كه ما در آن بزرگ شدهايم و آن پستانى كه از آن شير خوردهايم،اين طور ما را تربيت نكرده است.
جناب ام البنين،همسر على عليه السلام،چهار پسر از على دارد.مورخين نوشتهاند على عليه السلام مخصوصا به برادرش عقيل توصيه مىكند كه زنى براى من انتخاب كن كه«ولدتها الفحولة» از شجاعان زاده شده باشد،از شجاعان ارث برده باشد«لتلد لى ولدا شجاعا»مىخواهم از او فرزند شجاع به دنيا بيايد.(البته در متن تاريخ ندارد كه على عليه السلام گفته باشد هدف و منظور من چيست،اما آنها كه به روشن بينى على معترف و مؤمناند مىگويند على آن آخر كار را پيش بينى مىكرد.) عقيل،ام البنين را انتخاب مىكند.به آقا عرض مىكند كه اين زن از نوع همان زنى است كه تو مىخواهى.چهار پسر كه ارشدشان وجود مقدس ابا الفضل العباس است،از اين زن به دنيا مىآيند،هر چهار پسر در كربلا در ركاب ابا عبد الله حركت مىكنند و شهيد مىشوند.وقتى كه نوبت بنى هاشم رسيد،ابا الفضل كه برادر ارشد بود به برادرانش گفت:برادرانم!من دلم مىخواهد شما قبل از من به ميدان برويد،چون مىخواهم اجر شهادت برادر را ادراك كرده باشم.گفتند:هر چه تو امر كنى.هر سه نفر شهيد شدند،بعد ابا الفضل قيام كرد.اين زن بزرگوار(ام البنين)كه تا آن وقت زنده بود ولى در كربلا نبود،شهادت چهار پسر رشيد خود را درك كرد و در سوگ آنها نشست.در مدينه برايش خبر آمد كه چهار پسر تو در خدمت حسين بن على عليه السلام شهيد شدند.براى اين پسرها ندبه و گريه مىكرد.گاهى سر راه عراق و گاهى در بقيع مىنشست و ندبههاى جانسوزى مىكرد.زنها هم دور او جمع مىشدند.مروان حكم كه حاكم مدينه بود،با آنهمه دشمنى و قساوت گاهى به آنجا مىآمد و مىايستاد و مىگريست.از جمله ندبههايش اين است:
لا تدعونى ويك ام البنين
تذكرينى بليوث العرين
كانتبنون لى ادعى بهم
و اليوم اصبحت و لا من بنين
اى زنان!من از شما يك تقاضا دارم و آن اين است كه بعد از اين مرا با لقب ام البنين نخوانيد(چون ام البنين يعنى مادر پسران،مادر شير پسران)،ديگر مرا به اين اسم نخوانيد.وقتى شما مرا به اين اسم مىخوانيد،به ياد فرزندان شجاعم مىافتم و دلم آتش مىگيرد.زمانى من ام البنين بودم ولى اكنون ام البنين و مادر پسران نيستم.
مرثيهاى دارد راجع به خصوص ابا الفضل العباس:
يا من راى العباس كر على جماهير النقد
و وراه من ابناء حيدر كل ليث ذى لبد
انبئت ان ابنى اصيب براسه مقطوع يد
ويلى على شبلى امال براسه ضرب العمد
لو كان سيفك فى يديك لما دنى منه احد
مىگويد:اى چشمى كه در كربلا بودى و آن منظرهاى كه عباس من،شير بچه من،حمله مىكرد مىديدى و ديدهاى!اى مردمى كه آنجا حاضر بودهايد!براى من داستانى نقل كردهاند، نمىدانم اين داستان راست استيا نه.يك خبر خيلى جانگداز به من دادهاند، نمىدانم راست استيا نه.به من گفتهاند كه اولا دستهاى پسرت بريده شد،بعد در حالى كه فرزند تو دست در بدن نداشتيك مرد لعين ناكس آمد و عمودى آهنين بر فرق او زد. واى بر من كه مىگويند بر سر شير بچهام عمود آهنين فرود آمد.بعد مىگويد:عباس جانم!فرزند عزيزم!من خودم مىدانم كه اگر دست در بدن داشتى هيچ كس جرات نزديك شدن به تو را نمىكرد.
لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم و صلى الله على محمد و آله الطاهرين.
1) ابصار العين،ص26.
«ابراز ارادت» به ساحت قدسى حضرت مهدى علیهالسلام، از مهمترین وظایفى است كه منتظران آن امام عزیز در عصرغیبت دارند. این مهم مفهومى است كه مىتواند مصادیق مختلفى داشته باشد مانند دادن صدقه به قصد سلامتى آن امام همام، هدیه كردن ثواب اعمال واجب یا مستحب به آن حضرت و مواردى از این قبیل.
تردیدى نیست كه این ابراز ارادت، گذرگاهى جهت ازدیاد معرفت و محبت نسبت به آن عزیز غایب از نظر است و معرفت و محبت، معبرى است تا به آن امام بزرگوار تقرب بیشترى حاصل كنیم . این نوشتار را به دو مصداق موضوع یاد شده اختصاص دادهایم:
دادن صدقه به قصد سلامتى امام عصرعلیهالسلام، از جمله تكالیفى است كه منتظران آن امام بزرگوار در عصرغیبت بر عهده دارند. بدون شك آن حضرت بىنیاز از آن است كه منتظران، براى سلامتىاش صدقه بدهند، ولى همان طور كه گفته شد، ابراز ارادت به آن بزرگوار و اعلام تبعیت از آن حضرت نشانهها و علائمى دارد كه از آن جمله مىتوان علاقه به سلامتى حضرتش را عنوان نمود. و این كار- همان طور كه در زندگى شخصى خودمان با دادن صدقه تامین مىشود – نسبت به آن امام بزرگوار هم سارى و جارى است. مضافاً این كه بنا به روایتى از رسول مكرم اسلام؛ هیچ بندهاى ایمان نیاورد مگر آن كه من نزد او از خودش محبوبتر باشم، و خاندانم از خاندانش نزد او محبوبتر باشند و عترت من نزد او از عترت خودش محبوبتر باشند و ذات من از ذات خودش نزد او محبوبتر باشد. (1)با این حساب، اگر براى سلامتى خود، یا خانواده خودمان صدقه مىدهیم، این كار براى كسى كه از ما و خاندانمان عزیزتر است اولى مىباشد؛ و چه كسى در این خصوص عزیزتر و شایسته تر از حضرت مهدى علیهالسلام؟ بر همین اساس است كه مرحوم «سید بن طاووس» به فرزندش چنین سفارش مىكند:
«... پس در پیروى و وفادارى ... نسبت به آن حضرت به گونهاى باش كه خداوند و رسول او و پدران آن حضرت و خود او از تو مىخواهند و حوائج آن بزرگوار را بر خواستههاى خود مقدم بدار؛ آن هنگام كه نمازهاى حاجت را به جاى مىآورى، صدقه دادن از سوى آن جناب را پیش از صدقه دادن از سوى خودت و عزیزانت قرار بده ...» (2)
چه نیكوست منتظران امام عصرعلیهالسلام، روزانه به قصد سلامتى آن امام همام مبلغى به نیازمندان صدقه بدهند.
بدیهى است آن حضرت را به این صدقات نیازى نیست، ولى همان طور كه گفته شد این كار ابراز ارادت به ساحت قدسى آن امام شریف و گذرگاهى است تا كسب محبت و تقرب به آن بزرگوار حاصل آید. مضافاً این كه برحسب روایات متعدد، اعمال ما هر از چند گاه خدمت حضرتش عرضه مىشود و چون آن بزرگوار، این مقدار وفادارى را از ناحیه منتظرانش مشاهده كنند، خرسند مىگردند و كدام توفیق براى منتظران از این بالاتر كه لبخند رضایت و خرسندى بر لبان امام خود - كه جان عالمیان فدایش باد - بنشانند؟ و اگر ما عملا خواستار سلامتى حضرتش باشیم و در این راه از بذل مال دریغ نكنیم، آیا آن منبع فیض، سلامتى ما را از خداوند نخواهد خواست؟
همچنین آن بزرگوار فرمود:
- هیچ كس نباید هدیه برادرش را رد كند، اگر توانست آن را عوض دهد. (4)
هدیه كردن ثواب و پاداش اعمال پسندیده به امام عصرعلیهالسلام، از زیباترین و مستقیم ترین راه هایى است كه بیانگر ابراز محبت و وفادارى به آن حضرت است و همان طور كه در بحث صدقه به قصد سلامتى آن امام همام گفته شد؛ آن بزرگوار را به این هدایا نیازى نیست، بلكه ما به ابراز مودت و دوستى نسبت به آن حضرت نیازمندیم و براى رسیدن به این مطلوب، كدام راه مستقیمتر از هدیه كردن پاداش اعمال نیكو به آن امام عزیز؟
مرحوم «صدرالاسلام همدانى» در كتاب «تكالیف الانام فى غیبة الامام» یا «پیوند معنوى با ساحت قدس مهدوى» مىنویسد:
از جمله تكالیف بندگان در عصر غیبت امام عصرعلیهالسلام، هدیه كردن ثواب طاعات و عبادات اعم از واجب و مستحب به آن حضرت و پدران بزرگوار ایشان است؛ زیرا این كار باعث قبولى عبادات و ازدیاد طاعات زیاد بنده خواهد شد.
و در ادامه و به نقل از « سید بن طاووس» روایتى را چنین مىآورد:
همچنین مرحوم طبرسى در«النجم الثاقب» حج كردن به نیابت از سوى آن حضرت را عنوان نموده و این كار را از قدیم در میان شیعیان امرى مرسوم دانسته است. (7)
هدیه نمودن پاداش اعمال نیك به ساحت قدسى حضرت مهدى علیهالسلام، امر پیچیدهاى نیست و به مقدمات عریض و طویلى نیاز ندارد، همین كه انسان نیت كند ثواب این عمل نیك هدیهاى براى امام عصرعلیهالسلام باشد، كفایت مىكند. چنان كه راوى از امام سؤال كرد چگونه نماز خود را هدیه كند؟ امام جواب داد: ثواب نماز خود را براى پیامبر صلىالله علیه و آله، و یا هر كدام از ائمه علیهمالسلام، نیت مىكند و پس از سلام نماز بگوید: اللهم انت السلام و منك السلام یا ذاالجلال و الاكرام، صلى الله على محمد و آل محمد.» اینها ركعاتى بود هدیه به بندهات محمد بن عبدالله ... .» (8)
طبیعى است كه این هدیه مىتواند به هر كدام از معصومین دیگر از جمله حضرت مهدى علیهالسلام تعلق بگیرد. از اینها بگذریم هدیه دادن پاداش اعمال نیك به حضرت ولىعصرعلیهالسلام، همان طور كه گفته شد موجب قبولى و ازدیاد پاداش اعمال مىگردد و در حقیقت این كار مُهر تضمینى است بر قبولى عمل به شرط برخوردارى از سایر شرایط.
چه نیكو و پسندیده است كه منتظران در غیبت امام خود، به آن حضرت ارادت ورزند و با دادن صدقه به قصد سلامتى آن حضرت و نیز اهداى پاداش اعمال پسندیده - چه واجب و چه مستحب - به آن عزیز غایب از نظر اعلام محبت كنند.
2 . همان، ص 288/ النجمالثاقب، ترجمه، ص773 .
3 . نهج الفصاحه،حدیث 1189 .
4 . همان، حدیث 2536.
5 . صدرالاسلام همدانى، پیوند معنوى با ساحت قدس مهدوى، ص 225.
6 . سید محمد تقى اصفهانى، در دوران غیبت امام مهدى علیهالسلام، چه كنیم؟ ص11.
7 . النجم الثاقب، ترجمه، ص774 .
8 . مهر محبوب، سید حسین حسینى، ص86
مىدانیم كه امامان، در پرتو ارتباط با پروردگار جهان، از آگاهى غیبىبرخوردار بودند و در مواردى كه اساس حقانیت اسلام یا مصالح عالى امت اسلامى (همچون مشروعیت امامت آنان) در معرض خطر قرار مىگرفت، از این آگاهى به صورت «ابزار» هدایت استفاده مىكردند. پیشگوییها و گزارشهای غیبى امامان، بخش مهمى از زندگینامه آنان را تشكیل مىدهد، اما با یك مطالعه در زندگانى امام عسكرى چنین به نظر مىرسد كه: آن حضرت بیش از امامان دیگر آگاهى غیبى خود را آشكار مىساخته است.
بر اساس تحقیق یكى از دانشمندان معاصر، از كرامات و گزارشهای غیبى و اقدامات خارق العاده امام عسكرى-علیه السلام-، «قطب راوندى» در كتاب «خرائج» جمعا چهل مورد، «سید بحرانى» در «مدینة المعاجز» صد و سى و چهار مورد، «شیخ حر عاملى» در «اثبات الهداة» صد و سى و شش مورد، و «علامه مجلسى» در «بحار-الانوار» هشتاد و یك مورد را ثبت كردهاند 1 و این، به خوبی روشنگر فزونى بروز كرامات و گزارشهای غیبى از ناحیه آن حضرت مىباشد.
به نظر مىرسد علت این امر شرائط نامساعد و جو پراختناقى بود كه امام یازدهم و پدرش امام هادى در آن زندگى مىكردند؛ زیرا از وقتى كه امام هادى(ع) از سر اجبار به سامراء منتقل گردید، به شدت تحت مراقبت و كنترل بود، ازینرو امكان معرفى فرزندش «حسن» به عموم شیعیان به عنوان امام بعدى وجود نداشت و اصولا این كار، حیات او را از ناحیه حكومت وقت در معرض خطر جدى قرار مىداد. به همین جهت كار معرفى امام عسكرى-علیه السلام-به شیعیان و گواه گرفتن آنان در این باب، در ماههای پایانى عمر امام هادى -علیه السلام- صورت گرفت،2 به طورى كه هنگام رحلت آن حضرت هنوز بسیارى از شیعیان از امامت حضرت «حسن عسكرى» آگاهى نداشتند. 3
گویا عامل دیگرى نیز در این زمینه بىتاثیر نبوده و آن اعتقاد گروهى از شیعیان به امامت «محمد بن على»، برادر حضرت عسكرى، در زمان حیات امام هادى بوده است. این گروه بر اساس همین پندار او را در محضر امام هادى احترام مىكردند، ولى حضرت با این پندار مبارزه مىكرد و آنان را به امامت فرزندش حسن راهنمایى مىنمود.
پس از شهادت حضرت هادى گروهى از خیانتكاران و نادانان، همچون «ابن ماهویه»، این پندار را دستاویز قرار داده و به اغواى مردم و منحرف ساختن افكار از امامتحضرت عسكرى پرداختند.
این عوامل دستبه دست هم داده و موجب شك و تردید گروهى از شیعیان در امامت آن حضرت در آغاز كار گردیده بود، چنانكه برخى از آنان در صدد آزمایش امام بر مىآمدند 4 و برخى دیگر در این زمینه با امام مكاتبه مىكردند 5 . این تزلزلها و تردیدها به حدى بود كه امام در پاسخ گروهى از شیعیان در این زمینه با آزردگى و رنجش فراوانى نوشت:
«هیچ یك از پدرانم، مانند من، گرفتار شك و تزلزل شیعیان در امر امامت نشدهاند... » 6
امام عسكرى براى زدودن زنگار این شکها و تردیدها، و نیز گاه براى حفظ یاران خود از خطر، و یا دلگرمى آنان، و یا هدایت گمراهان، ناگزیر مىشد پردههاى حجاب را كنار زده، از آن سوى جهان ظاهر، خبر دهد، و این، از مؤثرترین شیوه-هاى جلب مخالفان و تقویت ایمان شیعیان بود.
«محمد بن على سمرى» كه یكى از نزدیکترین و صمیمىترین یاران امام بود، مىگوید: حضرت عسكرى-علیه السلام-طى نامهاى به من نوشت: «فتنهاى براى شما پیش خواهد آمد، آماده باشید». بعد از سه روز در میان افراد بنیهاشم اختلافى روى داد. به امام نوشتم: آیا این همان فتنه است؟ حضرت پاسخ داد: «این، آن نیست! مواظب باشید! » . چند روز بعد «معتز» كشته شد!
«ابو هاشم جعفرى» كه قبلا گفتیم یكى از نزدیکترین یاران امام بود، مىگوید: هر وقتبه حضور امام عسكرى-علیه السلام-مىرسیدم، برهان و نشانه تازهاى بر امامت او مشاهده مىكردم. 7
اینك كه انگیزههاى امام در این زمینه روشن گردید، چند نمونه از پیشگوییهای غیبى امام عسكرى-علیه السلام-را از نظر خوانندگان گرامى مىگذرانیم:
1- «محمد بن على سمرى» كه یكى از نزدیکترین و صمیمىترین یاران امام بود، مىگوید: حضرت عسكرى-علیه السلام-طى نامهاى به من نوشت: «فتنهاى براى شما پیش خواهد آمد، آماده باشید».
بعد از سه روز در میان افراد بنیهاشم اختلافى روى داد. به امام نوشتم: آیا این همان فتنه است؟ حضرت پاسخ داد: «این، آن نیست! مواظب باشید! » . چند روز بعد «معتز» كشته شد! 8
2-امام حدود بیست روز پیش از قتل «معتز» به «اسحاق بن جعفر زبیرى» نوشت: در خانه خود بمان، حادثه مهمى اتفاق خواهد افتاد! وى مىگوید: پس از آنكه «بریحه» كشته شد، به محضر امام نوشتم: حادثهاى كه گفته بودید، رخ داد، اینك چه كار كنم؟ امام پاسخ داد: حادثهاى كه گفتم، حادثه دیگرى است! طولى نكشید «معتز» كشته شد! 9 - «محمد بن حمزه سروى» مىگوید: توسط «ابو هاشم جعفرى» كه از نزدیکترین یاران حضرت عسكرى-علیه السلام-بود، نامهاى به آن حضرت نوشتم و در خواست كردم دعائى در حق من بكند تا توانگر شوم. امام به خط خود جواب داد: مژده باد بر تو! خداوند به این زودى تو را بىنیاز گردانید. پسر عموى تو «یحیى بن حمزه» درگذشت و وارثى ندارد، دارایى او كه صد هزار درهم استبزودى به دست تو خواهد رسید. 10
4- «ابو هاشم جعفرى» مىگوید: زندانى بودم. از فشار زندان و سنگینى غل و زنجیر به حضرت شكایت كردم. امام در پاسخ نوشت: امروز نماز ظهر را در منزل خود خواهى خواند. طولى نكشید از زندان خلاص شدم و نماز را در منزل خواندم!11
- «احمد بن محمد» مىگوید: موقعى كه «مهتدى»، خلیفه عباسى، شروع به كشتار «موالى» كرد، طى نامهاى به حضرت عسكرى-علیه السلام-نوشتم: شكر خدا كه خلیفه گرفتارى پیدا كرده و فرصت مزاحمت به شما را ندارد، شنیدهام شما را تهدید مىكرده و مىگفته: «باید اینها را از روى زمین بردارم.»
امام در پاسخ با خط خود نوشت: عمر او کوتاهتر از آن خواهد بود كه این تهدیدها را عملى كند. از امروز بشمار، در روز ششم با خوارى و خفت كشته خواهد شد. شش روز بعد، همان گونه كه امام پیشگویى كرده بود، مهتدى به قتل رسید.12 - «جعفر بن محمد قلانسى» مىگوید: برادرم محمد كه همسرش آبستن بود، نامهاى به حضرت عسكرى-علیه السلام-نوشت و خواهش كرد كه حضرت دعا كند زایمان همسرش بىخطر، و نوزاد او پسر باشد. امام در پاسخ نوشت: خداوند فرزند پسر به تو عنایت مىكند، و «محمد» و «عبد الرحمن» دو اسم خوبى هستند. آن زن پسر آنهم دو قلو زایید، یكى را محمد و دیگرى را عبد الرحمن نام نهادند. 13
7- «محمد بن عیاش» مىگوید: چند نفر بودیم كه در مورد كرامات امام عسكرى-علیه السلام-با هم گفتگو مىكردیم. فردى ناصبى (دشمن اهل بیت) گفت: من نوشتهاى بدون مركب براى او مىنویسم، اگر آن را پاسخ داد، مىپذیرم كه او بر حق است.
ما مسائل خود را نوشتیم. ناصبى نیز بدون مركب روى برگهاى كه مطلب خود را نوشت و آن را با نامهها به خدمت امام فرستادیم. حضرت پاسخ سؤالهای ما را مرقوم فرمود و روى برگه مربوط به ناصبى، اسم او و اسم پدرش را نوشت! . ناصبى چون آن را دید از هوش رفت، و چون به هوش آمد، حقانیتحضرت را تصدیق كرد و در زمره شیعیان قرار گرفت. 14
جعفر بن محمد مىگوید: امام عسكرى-علیه السلام-در راه حركت مىكرد و ما در ركاب او بودیم. من آرزو داشتم كه داراى فرزندى شوم، در دلم گفتم: اى ابا محمد (عسكرى) آیا من صاحب فرزندى خواهم شد؟ در این هنگام امام نگاهى به من كرد و با سر اشاره كرد كه: آرى. در دلم گفتم: پسر خواهد شد؟ حضرت با سر اشاره كرد كه: نه! چندى بعد خدا فرزند دخترى به ما داد!
8- «اسماعیل بن محمد» مىگوید: بر در خانه امام عسكرى-علیه السلام-نشستم. وقتى امام بیرون آمد، جلو رفتم و از فقر و نیازمندى خویش شكوه كردم و سوگند خوردم كه حتى یك درهم ندارم!
امام فرمود: سوگند یاد مىكنى، در صورتى كه دویست دینار در خاك پنهان كردهاى!؟ آنگاه افزود: این را براى آن نگفتم كه به تو عطائى نكنم، و آنگاه رو به غلام خود كرد و فرمود: آنچه همراه دارى به او بده. غلام صد دینار به من داد. خداىمتعال را سپاس گفتم و بازگشتم.
حضرت فرمود: مىترسم آن دویست دینار را، در وقتى كه بسیار نیازمند آن هستى، از دستبدهى. من سراغ دینارها رفتم و آنها را در جاى خود یافتم. جایشان را عوض كردم و طورى پنهان ساختم كه هیچ كس مطلع نشود. از این قضیه مدتى گذشت. به دینارها نیازمند شدم. سراغ آنها رفتم چیزى نیافتم و این امر بر من بسیار گران آمد. بعدا فهمیدم پسرم جاى آنها را یافته و دینارها را برداشته و برده است! در نتیجه چیزى از آنها به دست من نرسید و همان طور شد كه امام فرموده بود! 15
9-شخصى بنام «حلبى» مىگوید: در سامراء گرد آمده بودیم و منتظر خروج ابو محمد (امام عسكرى-علیه السلام-) از خانه بودیم تا او را از نزدیك ببینیم. در این هنگام نامهاى از حضرت دریافت كردیم كه در آن نوشته بود: «هشدار كه هیچ كس بر من سلام نكند و كسى با دست، به سوى من اشاره نكند، در غیر این صورت جانتان به خطر خواهد افتاد! » در كنار من جوانى ایستاده بود، به او گفتم: از كجایى؟ گفت: از مدینه. گفتم: اینجا چه مىكنى؟ گفت: درباره امامت «ابو محمد» -علیه السلام-اختلافى پیش آمده است، آمدهام تا او را ببینم و سخنى از او بشنوم یا نشانهاى ببینم تا دلم آرام گیرد، من از نوادگان «ابوذر غفارى» 16 هستم. در این هنگام امام حسن-علیه السلام-همراه خادمش بیرون آمد. وقتى كه روبروى ما رسید، به جوانى كه در كنار من بود، نگریست و فرمود: آیا تو غفارى هستى؟ جوان پاسخ داد: آرى. امام فرمود: مادرت «حمدویه» چه مىكند؟ جوان پاسخ داد: خوب است. امام پس از این سخنان كوتاه از كنار ما گذشت. رو به جوان كردم و گفتم: آیا او را قبلا دیده بودى؟ پاسخ داد: خیر. گفتم: آیا همین تو را كافى است؟ گفت: كمتر از این نیز كافى بود!17
10-جعفر بن محمد مىگوید: امام عسكرى-علیه السلام-در راه حركت مىكرد و ما در ركاب او بودیم. من آرزو داشتم كه داراى فرزندى شوم، در دلم گفتم: اى ابا محمد (عسكرى) آیا من صاحب فرزندى خواهم شد؟ در این هنگام امام نگاهى به من كرد و با سر اشاره كرد كه: آرى. در دلم گفتم: پسر خواهد شد؟ حضرت با سر اشاره كرد كه: نه! چندى بعد خدا فرزند دخترى به ما داد! 18
11-على بن محمد بن زیاد مىگوید: نامهاى از طرف حضرت به من رسید كه: خطرى تو را تهدید مىكند، از خانه خارج نشو. در آن روزها یك گرفتارى براى من پیش آمد كه از آن وحشت كردم، نامهاى به امام نوشتم و پرسیدم كه: این همان خطر است؟ امام در پاسخ نوشت: خطرى كه گفتیم از این بدتر خواهد بود. طولى نكشید به خاطر «جعفر بن محمود» تحت تعقیب قرار گرفتم، و از طرف حكومتبراى دستگیركننده من صد هزار درهم جایزه اعلام گردید! 19
بخش عترت و سیره تبیان
منبع: اوضاع سیاسی - اجتماعی عصر امام عسكری علیه السلام، مهدی پیشوایی
1.طبسی، شیخ محمد جواد، حیاة الامام العسكری، الطبعة الاولى، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1413 ه. ق، ص 121.
2. طبسى، همان كتاب، ص 217.
3. مسعودى، اثبات الوصیة، الطبعة الرابعة، نجف، المطبعة الحیدریة، 1374 ه. ق، ص 234.
4. مسعودى، همان كتاب، ص 246.
5. مسعودى، همان كتاب، ص 238.
6. حسن بن على بن شعبة، تحف العقول، الطبعة الثانیة، 1363 ه. ش، قم، مؤسسة النشر الاسلامی (التابعة) لجماعة المدرسین به قم المشرفة، ص 487.
7. طبرسی، اعلام الورى، الطبعة الثالثة، دار الكتب الاسلامیة ص 375.
8. على بن عیسى الاربلى، كشف الغمة، تبریز، مكتبة بنیهاشمی، 1381 ه. ق، ج 3، ص 207-مجلسى، بحار الانوار، ط 2، تهران، المكتبة الاسلامیة، 1395 ه. ق، ج 50، ص 298.
9. شیخ مفید، الارشاد، قم، مكتبة بصیرتى، ص 340-ابن شهر اشوب، مناقب آل ابی طالب، قم، كتابفروشى مصطفوى، ج 4، ص 436-مجلسى، همان كتاب، ص 277-كلینى، اصول كافى، تهران، مكتبة الصدوق، 1381 ه. ق، ج 1، ص 506.
10. على بن عیسى الاربلى، كشف الغمة، تبریز، مكتبة بنیهاشمی، 1381 ه. ق، ص 214-شبلنجى، نور الابصار، قاهره، مكتبة المشهد الحسینى، ص 168-ابن صباغ مالكى، الفصول المهمة، ط قدیم، ص 303.
11. طبرسى، اعلام الورى، ط 3، دار الكتب الاسلامیة، ص 372-ابن شهر اشوب، همان كتاب، ص 432-مسعودى، اثبات الوصیة، نجف، المطبعة الحیدریة، 1374 ه. ق، ص 241.
12. طبرسى، اعلام الورى، ط 3، دار الكتب الاسلامیة، ص 375-مسعودى، همان كتاب، ص 242-كلینى، اصول كافى، تهران، مكتبة الصدوق، 1381 ه. ق، ج 1، ص 510-شیخ مفید، الارشاد، قم، مكتبة بصیرتی، ص 344-على بن عیسى الاربلى، همان كتاب، ج 3، ص 204.
13. مسعودى، همان كتاب، ص 241.
14. ابن شهر اشوب، مناقب آل ابی طالب، قم، كتابفروشى مصطفوى، ج 4، ص 440.
15. ابن صباغ مالكى، الفصول المهمة، ط قدیم، ص 303-ابن شهر اشوب، همان كتاب، ص 432-شبلنجی، نور الابصار، قاهره، مكتبة المشهد الحسینی، ص 167 (با اندكى تفاوت).
16. غفار نام قبیله ابوذر بود.
17. مجلسى، بحار الانوار، ط 2، تهران، المكتبة الاسلامیة، 1395 ه. ق، ج 50، ص 269.
18. طبسى، شیخ محمد جواد، حیاة الامام العسكری، ط 1، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1371 ه. ش، ص 136، به نقل از كتاب الهدایة الكبرى تالیف حسین بن حمدان حضینى، ص 386.
19. على بن عیسى الاربلى، كشف الغمة، ج 3، ص 207-مجلسى، بحار الانوار، ج 50، ص 297.
باید منتظر فرج باشیم ولى با مقدمات آن؛ ولى مىدانیم كه ضعیفیم و طاقت ابتلائات سخت را نداریم، لذا از خدا بخواهیم كه بعد از این دیگر به ابتلائات بیشتر، مبتلا نشویم. الآن برادران و خواهران مذهبى و دینى ما در فشار و ناراحتى به سر مى برند، و ما اینگونه راحت و بىتفاوت نشسته ایم؛ پس اگر روزى ما در فشار و ناراحتى به سر بریم و آنها راحت باشند عیبى ندارد! در حالى كه جامعه توحیدى باید طورى باشد كه...
فقیه فقید، و عارف دانای راز، حضرت آیت الله العظمی بهجت که به تعبیر مقام معظم رهبری، سرچشمه پایان ناپذیر فیوضات معنوی بودند، یکی از این نمونههاست. آنچه میخوانید درباره انتظار فرج و تحصیل مقدّمات آن است که در پایگاه اطلاع رسانی معظم له آن را منتشر نموده است.
آیا هیچ نگران هستیم؟! اینجور متدیّن هستیم؟!
اگر به راستى شیعیان كسانى هستند كه:«براى شادى ما شاد، و براى ناراحتى ما محزون مى شوند» آیا ما این طور هستیم، آیا در شادى و غم با ائمه(علیه السلام) شریكیم؟!
آیا مىشود شیعه باشیم و یك شب بگذرد و براى نابودى دشمنان اسلام و اهل بیت(علیهم السلام) دعا نكنیم؟! و یا دعاى ما صمیمى نباشد؟!
اگر دعاهاى مقرون به اشك داشتیم، پیش مىبردیم، و اگر مىمردیم و شهید مىشدیم، مقصود حاصل مىشد.
الآن برادران و خواهران مذهبى و دینى ما در فشار و ناراحتى به سر مى برند، و ما اینگونه راحت و بىتفاوت نشسته ایم؛ پس اگر روزى ما در فشار و ناراحتى به سر بریم و آنها راحت باشند عیبى ندارد! در حالى كه جامعه توحیدى باید طورى باشد كه اگر جایى از آن آسیب دید، جاهاى دیگر بى تفاوت نباشند.
قطعاً آنان كه در دعا راستگو، و مهموم به همّ اهل بیت(علیه السلام) و مستبشر به سرور آنان هستند، مُبْصَرات و مشاهداتى دارند، و قطعاً مثل ما چشم بسته و نابینا نیستند.
خدا نكند كه براى تعجیل فرج امام زمان(عج) دعا كنیم ولى كارهایمان براى تبعید فرج آن حضرت باشد!
ما باید انتظار فرج حضرت غائب(عج) را داشته باشیم، و فرجش را فرج عموم بدانیم، و در هر وقت و هر حال باید منتظر باشیم، ولى آیا مى شود انتظار فرج آن حضرت را داشته باشیم، بدون مقدمات و تحمّل ابتلائاتى كه براى اهل ایمان پیش مى آید؟!
با این حال، چه اشكالى دارد كه تعجیل فرج آن حضرت را با عافیت بخواهیم، یعنى این كه بخواهیم بیش از این بلاها كه تا به حال بر سر مؤمنین آمده، بلاى دیگرى نبینند؟!
زیرا در روایت آمده است: وقتى سفیانى خروج مىكند، هر كس نام على، فاطمه، حسن و یا حسین را دارد مىكشد.
پس از این كه عدهاى كشته مىشوند، بقیه مىگویند: پدران و مادران ما گناه كردهاند و این اسم ها را بر ما گذاشته اند، ما چه تقصیر داریم.
در این جا سفیانى تفضّل مى كند! و به افراد خود دستور مىدهد از كشتن صاحب بعضى از نام ها خوددارى كنند، ولى صاحب بعضى از نام ها را بكشند! چنان كه زمانى یهودى ها اگر مى دیدند صاحب شناسنامه، شیعى است، فوراً او را مى كشتند! الآن هم منتظر دستورند!پ
در هر حال، باید منتظر فرج باشیم ولى با مقدمات آن؛ ولى مىدانیم كه ضعیفیم و طاقت ابتلائات سخت را نداریم، لذا از خدا بخواهیم كه شیعه بعد از این دیگر به ابتلائات بیشتر، مبتلا نشود. و اهمّ مقدّمات انتظار فرج را كه توبه و طهارت از گناهان است، تحصیل كنیم.
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
منابع :
عصر شیعه
سایت مقام معظم رهبری
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
انتظارفرج
و آدرس
entezarefaraj.LoxBlog.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.